منوتوآغوشت بگیرآغوش تومقدسه

یه دختر اینجا نشسته با همه ی کودکی هاش :)

منوتوآغوشت بگیرآغوش تومقدسه

یه دختر اینجا نشسته با همه ی کودکی هاش :)

ای کاش.....

از وقتی که تو رفتی زمان ایستاده خوشی های ایام می

 گذره اما من هنوز توی تنهاییم اسیرم....

به گذر ثانیه ها چشم می دوزم و شب رو به صبح می

 رسونم...

توی دلم همش می گم ای کاش...

ای کاش زمان رو به یادت نمی اوردم ای کاش می گفتم

 یه ذره دیگه بمون کنارم ای کاش ای کاش می گفتم یه

 قهوه دیگه می خوری یا نه؟! ای کاش ....ای کاش ...ای

 کاش...

از وقتی تو رفتی مثل دیوونه ها از پشت پنجره بیرون رو

نگاه میکنم و با یه صورت خیس از اشک چشم به انتهای

 افق می دوزم...

نمی دونی چه زجری می کشم...

کاش که می دونستم زمان خداحافظی که میرسید

 اخرین دیدار ما بود

کاش که می دونستم دیگه نمی بینمت

کاش وقت خداحافظی بیشتر برات دست تکون می دادم...

کاش می دونستم و دستاتو تا ابد رها نمی کردم...

کاش می دونستم و طعم لبهاتو برای همیشه به خاطرم میسپردم...

نمی دونی چه زجری می کشم...

چقدر دیر می فهمیم که همه چیز تموم شده....

چقدر زود دیر می شه...

ای کاش.........

ای کاش.....

ای کاش..... 

 

باورت میشه بگم که بعدِ تو ، نتونستم به کسی تکیه کنم .

باورت میشه که بعدِ رفتنت ، نشده حتّی بخوام گریه کنم.

نشد بالا بگیرم سرم رو تا ، یه نگاه به غیرِ تو هدیه کنم.

نتونستم حتّی تو اوجِ عطش ، بِرمُ یه قطره عشق نسیه کنم.

*بعد تو شکسته شد  بال و پرم ، میل همنوایی رفته از سرم.

دیگه هیچ چی بی تو معنا نداره ، هیچ کسی قامتِ رعنا نداره.

هیچ دلی بی تو برام دریایی نیست ، هیچ فضایی هم برام رؤیایی نیست.

دیگه هیچ حرفی نمیشه باورم ، هیچ ترانه ای نمیشه یاورم.

روزا بی تو شده تاریک و سیاه ، همه لحظه هام شده غرقِ گناه.

دیگه شب ها بی تو خوابی ندارم ، دیگه هیچ قصۀ نابی ندارم.

خستگی تو چشمِ من خیره شده ، بعدِ تو نگاهِ من تیره شده.

نمی تونم بگمُ خنده کنم ، نمی تونم غمُ  بازنده کنم.

*بعد تو شکسته شد  بال و پرم ، میل همنوایی رفته از سرم.

بیا برگرد تا که رو به راه بشم ، راحت از افسوس و اشک و آه بشم.

بیا برگرد آب و جارو بکنم ، برف و از رو خونه پارو بکنم.

بیا پیشم تا جوُنی بکنم ، بیا باز خونه تکونی بکنم.

بیا تا به عهدِ خود وفا کنم ، بیا تا گذشته رو رها کنم.

*بعد تو شکسته شد بال و پرم ، میل همنوایی رفته از سرم.

من از این تنهایی می ترسم

وقتی بهم گفتی از من بدت میاد دیگه نتونستم جلوی گریه مو بگیرم  

دیگه نتونستم بغضمو پنهون کنم . .  

کاش شونه ای بود تا زار زار گریه می کردم . 

حتی تو هم از من خسته شدی می دونم..... 

می دونم اون قدر بدم که قشنگ ترین حسی که می تونی بهم داشته باشی تنفره ولی من  

من..... 

من دیوونه .... 

نه...نباید بگم...نمی خوام سرزنشم کنی !!! 

سهم من همین اشک هاست که میبینی.... 

مدتهاست نخندیدم.اصلا باید به چی لبخند بزنم ؟ به شاهین که رفت و تنهام گذاشت ؟ به تو که بهم گفتی ازمن بدت میاد ؟ به تنهایی م ؟ به چی..... 

خدایا نکنه منو فراموش کردی..... 

نکنه توهم از الهه ی خودت بدت میاد......نکنه دستای منه تنها رو رها کنی .....نکنه.... 

امروز فهمیدم توی قلبت هیچ جایی ندارم دیگه  

فهمیدم باید تنهایی رو باور کنم  باید قبول کنم تو قمار زندگی فقط یه بازنده م فهمیدم ترانه های زخمی من هیچ وقت جای اونو تو قلبت نمیگیره  

باشه 

گله ای نیست نازنین ! 

حتی اگه ازم متنفری و بدت میاد همین برام قشنگه که لا اقل نسبت بهم احساس داری ! 

به همین اشکهای سرد روی گونه هام قسم درد عمیقی به قلبم وارد شد..... 

 

دیگه جونی برام نمونده که برات حرف بزنم...برات از احساسم بگم 

تو هم ترکم می کنی ...به همین سادگی ! 

قلب من ازت شکست....مثل یه شیشه که با یه ترک بزرگ....میشکنه و دیگه هیچ وقت  

مثل گذشته نمیشه .... 

تو هیچ وقت نمی تونی حس منو داشته باشی ....احساس دختری که تنها به تو دلخوش بود ولی تو ... 

با بی رحمی بهش گفتی ازش بدت میاد  

باورم نمیشه....باورش سخته 

بگو که باور حرفت از امتحان عشق هم سخت تره .... 

دارم نفس نفس نبودنت رو کم میارم  

می خوای بری تورو به این ترانه می سپارم  

ولی نرو...نرو بمون ...... 

نرو که جز تو چاره ای به جز خودت ندارم  

نرو خیال نکن که بی تو من ...دووم میارم  

من از این تنهایی می ترسم ....خیلی می ترسم ..... 

خدایا خودت کمک کن که بتونم طاقت بیارم .خودت می دونی تو قلب این تنها چی میگذره  

من که جز تو کسیو ندارم   

ترانه های زخمی من هدیه به قلب شکسته ی تو

چه قدر برات نوشته بودم ...... 

چه قدر از احساسم گفته بودم  

همش پاک شد ....همش ! 

دلم می خواد این پستم لااقل شاد باشه اما هرکاری می کنم نمی تونم شاد بنویسم حتی زورکی ! 

نمی دونم چرا این روزا دلم سخت میگیره  

نمی دونم چرا سهم من از بودن تو یه دنیا دلواپسیه مدامه  ! 

می خوام خودم باشم... 

می خوام باز هم غزل بگم..ترانه بنویسم و سر رو شونه های باروون بزارم اما... 

از این روزای زرد پاییزی سهم من فقط شبای خاکستریه !  

خودمو گم کردم ...میون این غصه های تلخ! 

یه دیوار سرد و بیرحم داره منو از من جدا می کنه ..... 

 

کاش میشد برای مدتی نباشم....کاش میشد برای مدتی بمیرم  

دیگه از دنیای خودم خسته شدم.. 

شاید من لیاقت دوست  داشتنو ندارم  

شاید...... 

از درودیوار اتاقم خسته شدم ...همه چی بوی غم میده...بوی گریه ! 

کسی به فکر تنهایی کسی نیست  

دیگه تو شبای خاکستریه من هیچ ستاره این نیست 

نه...این شبها نه مهتابیه و نه مال من.... 

باید برم اما به کجا....کجا می تونم فراموش کنم شکستمو  

کجا می تونم دور از هیاهو پر بکشم وقتی  

آسمونم از من تنها خسته ست ......... 

من که جز ترانه های زخمی چیزی ندارم فدای نگاهت کنم..... 

چرا دل شکسته ای ازم...... 

چرا!

کمکم کن

اون قدر دلم گرفته بود که نتونستم ننویسم  

شاهین من سلام... 

می دونم تو هیچ وقت این نوشته ها رو نمی خونی و لی واسه دلخوشی این دل شکسته م می نویسم ... 

می دونی چند وقته ندارمت....می دونی چند وقته شبا به ماه نگاه می کنم و طبق عادت همیشگی می گم * شاهین جان شبت بخیر عزیزم * 

بغضم داره میشکنه...بغضی که چه عاشقانه بود اگه تو آغوش تو میشکست.... 

خیلی تنهاشدم ...از وقتی رفتی هیچکس نتونست قلبمو برای خودش کنه 

چرا رفتی....یعنی تو همونی که میگفتی طاقت دیدن اشکای منو نداری...همون شاهینی که با گریه هام هق هق میکرد؟؟؟ 

امروز بعد از ماه ها دلمو راضی کردم و دفتری که دوتایی توش نوشته بودیم و از لای کتابام بیرون آوردم.... 

وای که چه قدر خاک گرفته بود....آخ که چه قدر قلبم درد گرفت وقتی بازش کردم ... 

می دونی چی دیدم شاهینم ؟ 

اون جمله ای که تو برام نوشته بودی یادته ؟ 

* عشق یعنی باروون...باروون یعنی الهه....و روزهای بدون الهه یعنی غروب زندگی * 

اشکام وی گونه هامه اما تو نیستی که پاکشون کنی.... 

بازم داره باروون میاد شاهین اما تو نیستی  

نیستی دارم دق می کنم ! 

من این باروون و بدون تو نمی خوام....من از این پاییزه بی تو بودن بیزارم ........ 

به جون ستاره هامون اگه عاشقشی من خوشحالم  

این گریه ها به خاطر تنهاییمه....اخه الهه ی تو خیلی تنها شده خیلی ... 

کی فکرشو میکرد من و توجدا شیم ازهم .... 

کی فکرشو میکرد شاهینی که جونشو برای الهه میداد به خاطرنشکستن دله یکی دیگه بهش بگه خداحافظ ابجی ابدی من.... 

من هنوزم ترانه هامو به یاد  تو می خونم .... 

هنوزم تو عشق منی....عشقی که تا نفس تو سینه پرپر میزنه زنده س 

نگران من نباش مهربونم.... 

این الهه ی تنها یه روز کنار غزلهاش جون میده اونم بیصدا تا یه وقت صدای شکستنش آذارت نده  

تو به عشقت رسیدی و این ارزوی منه...تو میخندی و من بیصدا اشک میریزم تا اسمون دلش نگیره و باروون تو رو یاد من بیاره... 

شاهین ! 

همه فراموشم کردن...دیگه هیچکسو ندارم ...کسی نیست سر بزارم رو شونه شو زار زار گریه کنم  

مگه گناه دلم چی بود شاهین ... 

از خوبی هات کم گفته بودم ؟ 

چرادیگه تو خوابم نمیای ؟ یعنی رویای با تو بودن هم محاله ؟ 

دستامو بگیر... کمکم کن.... 

دارم تموم میشم  

 

دلم گریه می خواد ..یه گریه ی بلند و طولانی  

می دونم من چشمای رنگی ندارم...صورت قشنگی ندارم ولی  به  همون خدایی که تو رو بهم داد عاشق بودم میفهمی....عاشق ! 

میبینی به کجا رسیدم... 

دیگه هیچکس برام نمونده  

من به خاطرت از همه گذشتم تا تو رو بدست بیارم.... 

خدایا بهم بگو اخر راه کجاست...کجا به تو میرسم و الهه واسه همیشه از نفس میفته... 

دیگه این زندگی رو نمی خوام خداجون .... 

خداجون بغلم کن... 

قول میدم کم گریه کنم . نمی ذارم شونه هات خیس اشک شه.... 

فقط کمکم کن.... 

خدا من منتظرتم میشنوی؟.....منتظر

منو با خودت ببر

 

        از این زندگی خالی منو ببر به اون سالی 

       که تواسمموپرسیدی به اون روزکه منودیدی 

      به پله های خاموشی که با من روبه رومیشی 

     یه جورزل بزن انگاری نمیشه چشم برداری 

       منوببر به دنیامو به اون دستا که میخوامو  

      به اون شبا که خندونم که تقدیرو نمی دونم  

     از این اشکی که میلرزه منو ببر به اون لحظه 

     به اون ترانه ی شادی که تو یاد من افتادی  

     به اون حسی که درگیره به حرفی که نفس گیره  

      از این دنیا که بی ذوقه منو ببر به اون موقعه  

     منو ببر به دنیامو به اون دستا که می  خوامو  

      از این دوریه طولانی منو ببر به دورانی  

      که هر لحظه تو اونجایی زیر باروون تنهایی 

      منو ببر به اون حالت همون حرفا همون ساعت  

      تو چشمام خیره می مونی به من چیزی بفهمونی

بهانه ی زندگی من

 

وقتی می خوام برات بنویسم همه ی واژه هارو گم می کنم 

تو یه بهانه ای  

بهانه ای برای زندگی.. 

بهانه ای برای لبخند این دختر تنها که جز تو و نگاه زیبای تو چیزی نمی خواد  

نمی دونی و قتی می گی * دوستت دارم* چه حس زیبایی رو دارم  

حس پرواز تا به اوج  

اونم باتو . . . 

با تو که به بالهای شکسته ی من پرپرواز دادی ! 

اغوش گرم تو بهانه ای برای زندگی منه  

که اگه نباشی  

لحظه های آبی من رنگ غربت رو به خودشون می گیرن . 

کاش دستای تو تا ابد توی دستای من باشن.. 

کاش هیچ نگاهی نتونه چشمای قشنگ تو رو از الهه بگیره  

کاش این زندگی  

فقط بودن تورو بهانه کنه ! 

میخوام برات شعر بگم ولی من که شاعر نیستم  

من یه عاشقم  

عاشق گرمای اغوش تو  

عاشق حرفای سپید و پر احساس قلب تو.. 

کاش میشد  

من بودم  

تو بودی 

باروون و یک خیابون دراز تا انتهای عشق 

 

دوستت دارم بهانه ی زندگی من ! 

دوباره برگشتم  

این بار تنها تر و شاید عاشق تر  

یه روزی یکی بهم گفت همیشه  اونی که عاشقتره تنها تره  

ومن اون موقع نمی دونستم یه روز این قدر تنها میشم  

تنهای تنها  

فقط من و  

اغوش گرمت !

تا بیست بشمار برمیگردم پیشت ...من همیشه کنارتم حتی وقتی ازم دوری

چه قدر زود واسه با هم بودن دیر شد  

این اخرین پست منه 

 

جداییم از هم ولی  

کنار همیم  

تو هر لحظه ... 

وجودمو باور کن... 

من پیشتم...همین جا  

تا بیست بشمار 

برمیگردم پیشت 

۱ 

۲ 

۳ 

۴ 

۵ 

۶ 

((دلم برات تنگ میشه عزیزم)) 

ای دریغ و حسرت همیشگی  

گاهی اوقات چه قدر زود دیر میشود... 

دستای گرمت تا همیشه توی  

دستام می مونن 

هیچ وقت از یادم نمیری  

کسی که دلواپس دلواپسی هاته  

الهه ی تو...

حسی گرم از هستی....

 

ما تکیه داده نرم به باز وی یکدیگر  

                                  در روحمان طراوت مهتاب عشق بود  

سرهایمان چو شاخه ی سنگین زبارو برگ  خامش بر استانه ی محراب عشق بود 

من ! همچو موج ابر سپیدی کنار تو بر گیسویم نشسته گل مریم سپید  

هر لحظه می چکد  

ز مژگان نازکم بر برگهای دست تو آن شبنم سپید  

ای سراپایت سبز  

دست هایت را چون خاطره ای سوزان در دستان عاشق من بگذار  

و لبانت را چون حسی گرم از هستی  

به نوازش لب های عاشق من بسپار  

باد ما را با خود خواهد برد 

باد ما را با خود خواهد برد

عطیه

این پست رو برای عطیه ی عزیزم می نویسم  

می خوام بدونه خیلی دوستش دارم  

بیشتر از هر کسی و هر چیزی ... 

عطیه گلم تو این مدت که نیستم دلم بی نهایت برات تنگ میشه ... 

برای دردو دلامون...قهرای شوخی شوخی مون...شیطنت های خنده دارمون... 

نمی دونم تو از رفتنم ناراحتی یانه... 

فقط می دونم یه جورایی دلگیری ازم  

به خاطر خیلی از کارایی که واقعا دسته خودم نیستن و یه حسی وادارم میکنه  

انجامشون بدم  

اگه گاهی ناراحتم بدون  

دلم برات تنگ میشه  

بدون هیچ وقت و تو هیچ لحظه و تحت هیچ شرایطی فراموشت نمی کنم  

هم تو رو هم اون دوتا گورجکی که صندلی کناریمون میشیننو یه ریز می خندن  

سارا و نازنین... 

دلم برای همتون تنگ میشه  

خیلی دوستتون میدارم  

خانم مهندس ها ی اینده!  تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net

می دونی چیه  

آره حتما می دونی  

خیلی دوستت دارم  

فکر نکنی لوسما... 

خیال نکن خود شیرینیه  

واقعا برام عزیزی.... 

وقتی حس می کنم تو هم منو دوست داری ناخود آگاه شاد میشم  

                                        تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net 

دوستت دارم نه تنها برای آنچه که هستی  

بلکه  

برای آنچه که هستم  

هنگامی که با تو ام  

دوستت دارم  

نه تنها برای انچه که از من میسازی  

دوستت دارم  

برای بخشی از وجودم  

که تو  

شکوفایش می کنی  

     تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net
از همین حالا دلم تنگ شده  

می بینی چه قدر دوستت دارم  

باید به همچین دوستی افتخار کرد مگه نه؟          تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net
از طرف من به نازی و سارا سلام برسون و بهشون بگو 

تو هر لحظه و هرثانیه به 

یادتونم دوست جونی های من          تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net
 

نازی جونم ما رو فراموش نکنی ها  

و تو سارای خوشگلم  

سر کلاس به جای منم  

حرف بزن.... 

تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net
عطیه ! 

امیدوارم وقتی این پست رو می خونی ازم دلگیر نباشی 

چون 

واقعا طاقت ناراحتی تو رو ندارم  

اونم اگه  

از دست من باشه  

.. 

      تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net
دوستت دارم نه به خاط اینکه دوستم داری بلکه به خاطر اینکه  

اگه گفتی ؟ 

چون لایق دوست داشتنی ! 

شاید تعجب کنید چرا دارم شاد می نویسم  

اخه قول دادم  

به اون کسی که دوستش دارم  

قول دادم  

که دیگه  

غمگین نباشم و  

به عشقمون فکر کنم .... 

                              تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.netتصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.netتصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.netتصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.netتصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net 

                                                        
 

 

بی خداحافظ

 

به همین سادگی رفتی بی خداحافظ عزیزم !سهم تو شد روز تازه سهم من اشک که بریزم .  

به همین سادگی کم شد عمر گل بوته تو دستم گله از تو نیست عزیزم خودم اینوازتوخواستم .  

 به 

جونه 

ستاره 

هامون تو عزیز تر ازچشامی هرجا هستی خوبو خوش باش تا ابد بغضه صدامی.. 

تورو محظ لحظه هامون نشه باورت یه وقتی که دوستت ندارم اینو...به خدا گفتم به سختی ... 

                                        

   

من اگه دوست نداشتم پشت پلکات نمی موندم ..واست این همه ترانه

از ته دل

نمی خوندم !

اگه گفتم برو خوبم .. 

واسه این بود که میدیدم داری آب میشی ...میمیری  

اینو از  

همه شنیدم ! 

دارم از دوریت میمیرم  

تا کنار من نسوزی  

از دلم نمیری عمرا  

نفسامی که هنوزی.... 

تو رو محظ خیره هامون که نفس نفس خدا شد  

از همون لحظه که رفتی  

روحم از تنم جدا شد .... 

 

 تو که تنها نمی مونی منه تنها رو دعا کن  

خاطراتمو  

نگه دار اما دستامو رها کن .... 

دستامو رهاکن  

که 

رفتن همین  

حالاست !

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حس می کنم

حس می کنم  

 

                     دیگه دوسم نداری 

 

                                            حس می کنم   

 

                                                        زیادیه وجودم

                                              

                                                                       

چرا به این زودی از م   بریدی  

 

                                من که گل سرسبد تو بودم  

 

   

    حس می کنم تو این روزا نمی خوای  

 

                                        حتی یه لحظه هم منو ببینی  

 

   کاش می دونستم عشق دیروز من  

 

                    

                                          فردا که شد تو با کی هم نشینی  

 

  

                                  دوسم نداری می دونم دوسم نداری  

                                  اما تو چشمات می خونم که بیقراری  

 

      خدا کنه که برگردی تو پیشم  

 

 

                                   بدون تو من دیوونه میشم  

 

  حس می کنم حضور من کنارت  

 

                                                               باعث دل خستگیه تو باشه  

 

              شاید سفر رفتنه من یه فصله  

 

                                           تازه ای از زندگیه تو باشه . . .

سلام آخر

سلام... 

شاید این اخرین بار باشه که بهتون سلام می کنم ... 

دلم برای همتون سخت تنگ میشه!برای فاطیمای خوبم که همیشه برام آرزو های خوب رو  

آرزو می کرد.. 

واسه غوغای گلم با همه ی دلشکستگی هاش و نوشته های زیباش... 

برای داداش ایرج که همیشه نگرانم بود... 

واسه اقا حامد که تو اوج غصه خندیدن رو یادم داد! 

برای سجاد عزیز...داداش دانیال خودم...که از اینکه من داداشی صداش می کردم حس خوبی  

داشت... 

برای عطیه جونم که همیشه با کارام حرصشو در می اوردم و مث یه ابجی نگران بچه بازی های من بود  

برای سارا جونی و شلوغ کارهای سر کلاسمون و شیطنت ها... 

برای نازی جونم که بیشتر از جونم دوسش دارم  

نازنین..سارا...عطیه ... 

دلم واسه کلاس و همه ی دوست جونی هامون تنگ شده  

از همین حالا ...! 

خیلی ناراحتم و دلم گرفته...از همه ی اشتباهاتم ! 

شاید با کارایی که کردم دیگه هیشکی واسه رفتنم ناراحت نیست... 

شاید برگشتن یا نیومدنم واسه کسی مهم نیست... 

همتون منو ببخشید و اسم دعا کنید ... 

اگه دلتون رو شکستم به خدا نا خواسته بود.... 

نمی تونم جلو گریه مو بگیرم ...می دونم چه قدر اشتباه کردم و چه قدر... 

مخصوصا در مورد تو.... 

دلت ازم شکست و  

شاید هیچ وقت نتونی من رو ببخشی  

 

نمی دونستم گفتن خداحافظ این قدر سخت باشه 

نمی دونستم جدایی این قدر عذابم بده... 

دلم از خودم گرفته  

خداحافظ ای داغه بر دل نشسته! 

کاش میشد به گذشته برگردم و  

همه چی رو از نو بسازم ...کاش میشد داد بزنم و بگم منو ببخش که باهات بد کردم عزیزم !٬ 

تو خوب بودی و من با دلت بازی کردم  

به خدا شرمنده م...دیگه نمی تونم تو چشمات نگاه کنم .... 

وقتی نگاهت باروونیه  

منو ببخش... 

منو ببخش... 

منو ببخش... 

منوببخش... 

خیلی سخته باورم شه که تو پیشم دیگه نیستی . 

خداحافظ

نذار دلتنگت بمونم

خیلی وقته می دونم از عشق من می ترسی 

از یه دختر دیوونه که تورو بیشتر از مقدساتش دوس داره... 

از عشق دختری که هرشب کناره پنجره ی اتاقش برات فال حافظ می گیره... 

می دونم زیبا ! 

نیازی به گفتن نیست  

می دونم قلبت رو اون قدر شکستن که هراس گرفتن دست من تو نگاهت بیداد میکنه! 

دیشب وقتی با صدای گریه ی اسمون از خواب پریدم  ترس و بهونهکردم و بغضم رو شکستم و 

هیچکس نفهمید گریه ی من از دوریه تو بود.. 

از اینکه نیستی ومن با خیالت خوشم... 

با حرفایی که هر روز و شب توی ذهنم مرور میشن... 

این جا همه چی رنگه تو رو داره حتی باروون.... 

دیشب باروون غریبی بارید و زمین تمام شب رو زیر باروون خوابید.. 

چه عشقی دارن آسمون و زمین 

چه قد با هم فاصله دارن ولی به عشق هم زنده ن... 

دلم گرفته.. 

عجیب گرفته  

 

* بذار عاشقت بمونم...بذار تو فرض محالم با تو باشم تا بمیرم * 

 

میگن از عشقم گریزونی... 

میگن بچگی کردم عاشقت شدم... 

ولی من 

با همه ی اینا قلبم واسه تو میتپه حتی اگه  

فاصله مون به وسعت شکستگی قلب من و تو باشه... 

وقتی عاشقت شدم یه بی پناه بودم که تو  

پناه لحظه های دلتنگی م شدی 

خیلی سخت بودش 

خیلی سخت بود روزای بی تو بودن و شب های تنهایی 

مهم نیست  

حالا تو هستی و من به همین فاصله هم قانعم 

این دلتنگی قسمته منه  

از وقتی به دنیا اومدم  

همه ی این اتفاقا قرار بوده برام بیفته  

نمی دونم تقاص کدوم اشتباه و گناهه 

شاید به جرم عاشقی ...وشاید ! 

مگه میشه تو نباشی تو مث نفس می مونی.... 

درد این دختره نیمه جون رو فقط تو می دونی و احساسشو  

تنها تو می تونی بفهمی.. 

اشک های سرد روی گونه هامو  

فقط دستای گرمه تو می تونه لمس کنه .. 

به من بگو  

بگو اگه نباشی چطور این شب های باروونی رو با غربت خط بزنم  

من تو رو می خوام  

فقط عشق تو رو... 

باورم نمیشه دستات توی دست من نباشن... 

باورم نمیشه از عشقم گریزون باشی  

شاید خیلی ها به نوشته هام بخندن  

خیلیا سرزنشم کن و لی برام مهم نیست 

برای این دختر شکسته تنها تو مهمی 

فقط تو.... 

اغوش تو تنها جایی که می تونم ارووم اشک بریزم  

نوازش دستای تو  

وقتی دلتنگم  

مث رویای خیس لحظه های عاشقی می مونه .. 

نذار دلتنگت بمونم . . .

حرف آخرم باتو ای عشق بی رحم گذشته

باروون به شیشه ی پنجره می زنه و من چه دلتنگتم امروز... 

شاید از اون وقتی که منو دیدی سالها می گذره  

شاید حتی اسمم برات غریبه س  

تعجب می کنی هنوزم دارم از تو میگم ؟  

چون شاید همین جا آخر راه باشه  

شاید همین جا پایان باشه  

شاید دیگه فرصت نشه حرفامو بهت بزنم  

شاید دیگه نتونم .... 

شاید دیگه هیچ وقت نتونم  

بهم نگاه کن  

من هنوز همونم  

مث گذشته ها اما با یه فرق  

حالا دیگه عشق دیگه ای تو قلبمه  

با خودت می گی پس چرا باز ازت می خونم نه ؟ 

می خوام بگم بخشیدمت... 

تو همین لحظه بخشیدمت و حلالت کردم  

با اینکه قلبمو زدی شکستی  

با اینکه احساس الهه رو کشتی 

 

میگن گریه سهمه دله تنگه ولی من دیگه دلتنگ تو نیستم  

فقط دلشکسته م ازت  

حالا که دارم به گذشته هام نگاه میکنم می بینم چه قدر به پات فناشدم  

عشقی که الان دارم تو هیچ وقت نتونستی به قلبم هدیه کنی 

هیچ وقت  

نمی دونم چرا اسمت میام بغضم میگیره  

آخه تو نمی دونی با دل من چیکار کردی 

 

اگه در حق تو خوبی نکردم بدون که خالی بود  

     

              دستای سردم  

   ولی من در عوض هرچی که بودم  

 

      با احساسات تو بازی نکردم  

 

از غروب تا حالا با این ترانه اشک ریختم  

در عوض همه ی حرفایی که نذاشتی دمه آخر بزنم  

 

حرفه آخرم این که  

 

واگذارت کردم به خدای خودم و ازت گذشتم ولی بدون با دلم بد تا کردی 

جوری که هنوز که هنوزه غم تو دلمه. . . 

 

اگه تصمیم رفتن رو گرفتی 

 

           ببخش اگه پشیمونت نکردم  

 

  آره من واسه تو کم بودم اما... 

 

با احساساته تو بازی نکردم !

یا من اسمه دواه و ذکرو شفا

 

خداجون خیلی میترسم . . .تا چند وقت پیش فکر می کردم از عمل جراحی واهمه ای ندارم  

ولی الان اصلا این حس رو ندارم . . .

خدایا کمکم کن. . .

حس غریبی وجودمو گرفته  

انگا خیلی کارای ناتمومی دارم! 

از اینکه سه روزه دیگه باید ازشما و این کلبه ی عشقم جدا بشم و معلوم نیس دیگه برگردم یا نه 

خیلی ناراحتم و نگران. . .

تازه میفهمم به هیچ جا نرسیدم و تو این چند سال و اندی زندگی کردن هیچ کار خوبی انجام ندادم ! 

مامان بزرگم میگه ناشکری... 

ولی این طور نیس  

من قدر سلامتیم و می دونستم ولی نمی دونم چرا این اتفاق برام افتاد 

خیلی ناگهانی بود ! 

وقتی توی مطب دکتر بهم گفت مشکلم چیه عرق سردی نشست رو پیشونیم و سرم گیج رفت. 

وقتی ازم عکس برداری میشد 

موقع انجام آزمایش ها 

همه جا فقط مات و مبهوت بودم و هیچی نمی گفتم که یهو اشک از گوشه ی چشمم سرازیر شد ! 

خجالت نکشیدم از اینکه جلو اون همه آدم گریه می کردم  

اخه وقتی بغضت بگیره دیگه شکستنش دست آدم نیست... 

برام دعا کنید 

دیگه طاقت ندارم 

اگه نتونم قبل از رفتن حرف دلمو بزنم دیگه کی ؟ 

یعنی دیگه فرصتی می مونه که بهت بگم تو تموم این مدت چه قدر دوستت داشتم ؟ 

می دونم حرفام تکراریه...طولانیه...آدم حوصله خوندنشو نداره ولی اگه ننویسم دیگه چیکار کنم ؟ 

بذارم کلمات یه بغض بشن تو گلوم و آزارم بدن ... 

خدایا...چرا نمی فهمه دوسش دارم... 

چرا نمی فهمه قلبم فقط واسه اون می تپه... 

ولی من می دونم که می دونه و داره از من پنهون می کنه. . .

درسته دوریم از هم ولی. . .

قلب آدم که براش فاصله مهم نیس. . .

نمی دونم آخر راهم کجاس 

به تو می رسم یا نه. . .

به تو می رسم یانه. . .

به تو می رسم یا نه. . .

خدایا فاصله م تا تو خودت گفتی که کوتاهه از اینجا که من ایستادم چه قد تا آسمون راهه! 

 

بهم میگه نا امید نشم ... 

بهم میگه زیر لب بگم *یا من اسمه دوا وذکر و شفا* 

این دفعه دیگه نوشتن برام آسون نیس  

حس ترس دارم..دستام می لرزه  

انگار قلم از گفتن احساسم عاجزه  

چه قدر به دستای گرمت نیاز دارم ! چه قدر .....  

شاعر نیستم که برات غزل بگم...ولی می تونم از احساسم بگم ولی این بار 

خیلی سخته... 

خیلی سخته  

به همون قرآنی که مامان جی هر روز میگیره جلوم تا از سایه ش بگذرم  

خیلی سخته ! 

کا ش میشد بفهمی حسمو  

گونه هام پر از اشکه! 

تو ی قلبم پر از تردید 

دستت رو بهم بده  

این بغض لعنتی بالاخره شکست. 

التماس دعا

مهر سکوت

 

وقتی می خوام احساسمو بهت بگم تموم واژه ها رو گم می کنم  

چه برسه به کلمات ... 

چه قدر قشنگه اسمتو از زبون کسی که دوستش داری بشنوی  

و قشنگتر از اون اینه که بهت بگه 

دوستت دارم ! 

راستی دوستت دارم کلمه س یا جمله ؟ 

بارها خواستم بهت بگم اما بغض تو گلوم مانع شد... 

ترس قلبم رو گرفت 

با همه ی شجاعتم کم آوردم  

یه حس عجیبی مانع شد  

همون حس که بهش می گن عاشقی  

*ترس از دست دادن تو....* 

می دونم برات خیلی کمم.. 

می دونم تو از تبار برف و آسمونی و مث  

یه فرشته ای ولی من خیلی باشم یه ادمه معمولی ام  

یه دختر با یه قلبه ترک خورده... 

قبول کردنم خیلی  سخته نه ؟ 

می دونم .... 

اعتراضی نیست زیبای من ! 

من به داشتن آغوشت قانعم.... 

یه جای کم واسه زندگی کردنه این قلب تنها... 

بچگی کردم ببخش.. 

نفهمیدم چشم گفتن من وقتی کلی چشم به فرمان توان به چشمت نمی آد  

ولی با این همه من تسلیم نشدم... 

یه حسی بهم میگه تو فقط ماله منی 

فقط و فقط ماله الهه... 

نمی خوام تقدیر عشقمون رو به گروگان بگیره.. 

نمی خوام تو هم مث اون با بی رحمی ترکم کنی و  

درجواب اشک های من خیلی آرووم بگی  

*من و ببخش ...قسمت نبود* 

نمی خوام تو هم مث اون تو لحظه ی آخر نیم نگاهی بهم بکنی و با بغض بگی  

* خداحافظ برای همیشه آبجی ابدی من...* 

من نمی خوام تو برام فقط یه داداشی باشی 

می خوام عشقت ماله من شه... 

من دوستت دارم اما.. 

می ترسم بهت بگم.. 

تر س از دست دادن تو  

مهر سکوتی به لبهام زده که هیچ ترانه ای نمی تونه اونو بشکنه  

کاش واژه های خسته ی منو بفهمی 

کاش حس منو لمس کنی 

کاش بفهمی بی اونکه بدونی خیلی دوستت دارم !

با تو بودن

 

    

 

در نگاه تو شکفتن  

        حس عشقو در تو دیدن  

      مث رویای تو خوابه. . . 

   با تو رفتن  با تو موندن  

     تا همیشه تو رو خواستن  

       مث تشنگیه آبه. . . 

اگه چشمات منو می خواست  

                                   تو نگاه تو می مردم  

اگه دستات ماله من بود 

      جون به دستات می سپردم  

   اگه اسممو می خوندی  

               دیگه از یاد نمی بردم  

     اگه با من تو می موندی  

                      همه دنیا رو می بردم  

بی تو اما سر سپردن   

  بی تو وعشق تو بودن     تو غباره جاده موندن  

                      بی تو خوب من محاله  

                       بی تو حتی زنده موندن  

   بی هدف نفس کشیدن  

                تا ابد تو رو ندیدن  . . . . 

توی آسمونه عشقم     غیر تو پرنده ای نیست  

        روی خاموشی لبهام  

       جز تو اسم دیگه ای نیست ! 

تو ی قلب من عزیزم  

                       هیچکسی جایی نداره  

     دل عاشقم به جز تو  

             هیچ کسی رو دوس نداره  

   میگن چه قد مث هم می نویسی ! لا اقل لحنی عوض کن 

ولی من ..جز احساس توی قلبم نمی تونم چیز دیگه ای برات بنویسم  

مهم نیس... 

اشتبا ه نکن...جا نزدم  

من هنوزم می خوام برات بنویسم  

می خوام با تو راز اون گل سرخ رو بفهمم... 

وقتی تو ستاره ی من شدی  

شب تنها بود و این تاریکی  

من و می ترسوند  

اما حالا  

اسمون پر از ستاره س و شب  

تنها نیست وقتی من و تو  

تا سحر کنارشیم و با هم از  

این حس غریب دوست داشتن می گیم   

تو برام عزیزی 

عین مقدساتم  

مثل لحظه های خیس رویای باروون 

مثل غزل حافظ 

و 

آرامش ابیه دریا... 

خودت گفتی از دریا برات بنویسم.. 

نمی دونم چرا 

شاید واسه اینکه  

وقتی بهش خیره میشی حضورم و حس می کنی... 

وشاید...

 

از وقتی به خونه ی قلبم اومدی  

غروب های بی ترانه ی من زیبا شدن  

مثل تو... 

مثل آرامش آغوش تو ومثل  

حس با تو بودن  

یادته بهت گفته بودم غریب کسیه که بهش بگن  

هر کاری می خوای بکن و لی عاشق نباش ؟ 

اما حالا من و تو این غربت رو به دریا دادیم  

تا دلتنگی های تو  

در ساحل باروون تموم شه و  

بتونی دور از هیاهو با من باشی!  

من از یک شکست عاشقانه اومدم و تو هم با یه دنیا دلتنگی  

ولی حالا که با همیم  

همه ی روزای تلخ گذشته هامون فراموش شدن  

زیبای من  

چه خوب شد که اومدی و چه خوبتر که دنیای من شدی  

دنیای این قلب دلتنگ... 

دوستت دارم !

بذار عاشقت بمونم

 

تو با منی 

وقتی تو این روزای تاریک هیچ ستاره ای با من نیست... 

حس با تو بودن 

تو وجودمه وقتی 

تمام خاطرات گذشته با من نارفیق شدن.. 

تو صادقانه اومدی و  

روزای تلخ گذشته رو  

از یاد قلب من بردی...  

من به آرامش دستای تو عادت دارم.. 

من 

تو اضطراب سرد این سکوت  

به شب چشمای تو  

اعتماد کردم... 

من تو رو دوست دارم  

حتی اگه ازم دور باشی.. 

حتی اگه روزی بین دستامون فاصله باشه... 

مهم اینکه ما به هم قول دادیم  که 

تو بمونی واسه من... 

من بمونم واسه تو....

قلب من میگه که هستی اما چشمام میگه نیستی  

خیلی سخته باورم شه که تو پیشم دیگه نیستی  

بگو که هنوز چشاتو رو به عشق من نبستی  

چشم من میگه تو رفتی اما قلبم میگه هستی   

حالا  

که 

همش 

خیاله 

بذار دستاتو بگیرم 

   بذار تو فرض محالم  

  با تو باشم تا بمیرم  

 

بذار عاشقت بمونم  

   

     بذار عاشقت می مونم  

حالا  

که 

همش 

تو رویاست 

 

نذار دلتنگت بمونم   

مرگ بیداری برا من اینو خیلی خوب می دونم  

بذار عاشقت بمونم 

 

       بذار عاشقت بمونم  

   

   بذار عاشقت بمونم ... 

 

*مهم نیست کجایی....مهم اینه که این قلب واسه تو می تپه* 

 

با تو بودن برام باوری ساخته که هیچ وقت نمی تونم بی تو بودن روباورکنم 

تو همیشه بامنی 

حتی اون لحظه ای که فاصله بینمون بیداد میکنه  

از وقتی به قلبم پا گذاشتی  

همه ی لحظه هام عطر تو رو داره  

نمی دونی چه حسی دارم وقتی نیستی تا 

باهات حرف بزنم و تنهاییمو با دستات قسمت کنم  

تو از جنس برفی  

از تبار فرشته های آسمون 

یه فرشته پاک که  

تنها کسیه که می تونه لبخند رو روی لبام بذاره... 

بذار عاشقت بمونم 

حالا که همش تو رویاس 

بذار دستاتو بگیرم ! 

مگه میشه تو نباشی... 

تو مث نفس می مونی.... 

مگه میشه باورم شه  

که تو پیشم دیگه نیستی ! 

این دختر  

با تموم احساسش  

بی تو ناتمومه پس 

بذار عاشقت بمونم  

نذار دلتنگت بشم....

دوستت دارم

 آغوش تو واسم امن ترین جای دنیاست. . . .

جایی که می تونم بی دغدغه چشمامو ببندم و  

به رویای با تو بودن سفر کنم ! 

وقتی دست توی دستام می ذاری 

و باهم به اوج آسمون سفر می کنیم  

حس می کنم این دختر با تموم دله گرقتش  

می تونه لبخند بزنه 

کاش میشد تا همیشه  

این پر پرواز برای من و تو بمونه

  

تو حضور مبهم پنجره ها  

          

            رو به روم دیوارای آجریه 

  خورشید روشن فردا ماله تو  

          

سهم من     

                شبای خاکستریه 

توی این دلواپسی ها مدام  

   

      جز ترانه های زخمی چی دارم  

  وقتی حتی تو برام غریبه ای 

 

     سر رو شونه های باروون می ذارم  

اسم تو برای من مقدسه  

 

     تا نفس تو سینه پرپر می زنه  

    باورم کن که فقط باور تو  

  

     می تونه قفل قفس رو بشکنه  

     

     منم و یه آسمونه بی دریغ  

     منم و یه کوره راه ناگزیر  

    

  ای ستا ره ی شبای مشرقی  

   

      پرپرواز منو از م نگیر. . . .

 

وقتی چشماتو می بندی و  

می تونم بهت خیره بشم  

این بهترین لحظه واسه منه

چون می تونم سر و شونه ت بذارم و  

به آرامش دریا برسم

منو تو آغوشت بگیر آغوش تو یه مرحمه  

بذار تو دریای چشات بغض ترانه بشکنه 

تو یه نشونه ای  

از عظمت مهتاب 

و  

مث فانوس روشنی می مونی که  

شبای تاریکمو از ازدحام این  

تنهایی ها رها می کنی

 نمی دونم چرا  

ولی همیشه یه حسی از تو در من هست  

که بودنت رو باور می کنم  

من می ترسم

و  

عشق یعنی  

ترس از دست دادن تو

 

من و حالا نوازش کن

که این فرصت نره از دست 

   

      شاید این آخرین باره  

   

   که این احساس زیبا هست  

من و حالا نوازش کن  

 

    همین حالا که تب کردم  

    

       اگه لمسم کنی شاید  

  به دنیای تو برگردم

 

هنوزم میشه عاشق بود 

     

    تو باشی کار سختی نیست 

   

   بدون مرز با من باش  

     

     اگر چه دیگه وقتی نیست

 

نبینم این دمه رفتن  

   

      تو چشمات غصه میشینه  

 

     همه اشکاتو می بوسم  

 

      می دونم قسمتم اینه. . . .