منوتوآغوشت بگیرآغوش تومقدسه

یه دختر اینجا نشسته با همه ی کودکی هاش :)

منوتوآغوشت بگیرآغوش تومقدسه

یه دختر اینجا نشسته با همه ی کودکی هاش :)

بعد از دوسال و اندی

بعد از دوسال.. سلام !

سلام وبلاگه کوچولوی ِ من .. !

آخرین پُسته اینجا ماله شبی ِ که عشقم اومد1 آذره 89 و امشب

31 مرداد 91

اون توی یه خونه پیش ِ دوستاشـ ه

کدوم دوستا؟

نمی دونم ، ولی حالش خیلی خوبه .. من تنها موندم اما سعی می کنم خوب باشم

گرچه دارم به معنای واقعی دق می کنم ..

دارم دق میکنم

من یه دخترم * به غرورم برخورده

غیرت داشته باش نذار من صدای یه دختر از اون ور ِ گوشی رو بشنوم

اون هم در چه حالتی !

زشته

..

خیلی ناراحتم الان!

مهم نیست

من به فـ اک ِ عظما رفتم.

پی نوشت : من چه قدر توی ِ این دوسال عوض شدم :)) ، وقتی نوشته های اینجارو میخونم میگم آخی نازی من چه احساسم لطیف بوده ؛ چی شد من انقر یهویی سگ شدم پس ؟! .. مهم نیست برام :) حالم بتر از این که دیگه نمیشه ..

نظرات 3 + ارسال نظر
آفساید سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:01 ق.ظ

وقتی به اینجا میرسم انگار سیاحتی دارم به قعر پاکی های یک قلب افسارگسیخته
چه زیبا سفری بود این سفر
و معادله ی متغیریست این انسان...
گاهی رجوع به گذشته، مسیریست برای رسوخ به یک آینده ی نیک
برگرد الی جان
به همین خانه ی سرشار از پاکی و دور از دغدغه
آخرین پست اذر 89 برچسب دردناکی بوده بر تاریخ زندگی ات...
بگذر
بگذر از فشار دوران ها
الهه ی پاکی و ایزد بانوی همیشگی زندگی ات را دریاب
دیرگاهیست که ما خودمان نیستیم، اراده میخواهد که دریابیم من حقیقی خود را
تو این اراده را داشتی که گذری داشتی به گذشته هایت...
در کنار حال، گذشته را نیز پردازش کن...
هر کس هم گفت، گذشته دیگر گذشته...گه خورده است.

آفساید :(
داشتم اینجا خفه میشدم ...
بوی تنهایی داشت خفه م میکرد
اینجا حس می کنم تک و تنها تو یه جزیره نشستم و هیچکی نیست
حس میکنم هر لحظه بوی ترس و مرگ میاد ...
:(
چه قدر بغض دارم خدایا .

آفساید سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:45 ق.ظ

تنها؟؟؟؟؟؟؟
آخر معرفی وبلاگت رو بخون
داره صدای نفس هاش مییاد...

راست می گی ..
داره صدای ِ نفساش می آد ..

زهرا سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:01 ب.ظ

آدم ها به همه چیز عادت میکنن..

کسی و پیدا کن که بتونه حسابی پیشش گریه کنی..نق بزنی..از اون بد بگی..و بگی چقدر حروم شدم..و تهش بگی دلم تنگه براش!!!

اما یادت باشه..همه رو که به یه نفر میگی طاقت نداره..انگار تو این شرایط هیچ کس اندازه ی تو طاقت نداره..
پس فکر کن اصلا نه فقط توپ و پرت کن شده یه سانت....اما نزار جای همیشه بمونه..

به لیاقت کاری ندارم..
به خودت کار دارم:)

عادت ..
آره عادت میکنن ! ولی هیچکس به شکست و درد عادت نمیکنه
اوهوم
راست میگی
نباید بذارم اینجا بمونه :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد