اون قدر دلم گرفته بود که نتونستم ننویسم
شاهین من سلام...
می دونم تو هیچ وقت این نوشته ها رو نمی خونی و لی واسه دلخوشی این دل شکسته م می نویسم ...
می دونی چند وقته ندارمت....می دونی چند وقته شبا به ماه نگاه می کنم و طبق عادت همیشگی می گم * شاهین جان شبت بخیر عزیزم *
بغضم داره میشکنه...بغضی که چه عاشقانه بود اگه تو آغوش تو میشکست....
خیلی تنهاشدم ...از وقتی رفتی هیچکس نتونست قلبمو برای خودش کنه
چرا رفتی....یعنی تو همونی که میگفتی طاقت دیدن اشکای منو نداری...همون شاهینی که با گریه هام هق هق میکرد؟؟؟
امروز بعد از ماه ها دلمو راضی کردم و دفتری که دوتایی توش نوشته بودیم و از لای کتابام بیرون آوردم....
وای که چه قدر خاک گرفته بود....آخ که چه قدر قلبم درد گرفت وقتی بازش کردم ...
می دونی چی دیدم شاهینم ؟
اون جمله ای که تو برام نوشته بودی یادته ؟
* عشق یعنی باروون...باروون یعنی الهه....و روزهای بدون الهه یعنی غروب زندگی *
اشکام وی گونه هامه اما تو نیستی که پاکشون کنی....
بازم داره باروون میاد شاهین اما تو نیستی
نیستی دارم دق می کنم !
من این باروون و بدون تو نمی خوام....من از این پاییزه بی تو بودن بیزارم ........
به جون ستاره هامون اگه عاشقشی من خوشحالم
این گریه ها به خاطر تنهاییمه....اخه الهه ی تو خیلی تنها شده خیلی ...
کی فکرشو میکرد من و توجدا شیم ازهم ....
کی فکرشو میکرد شاهینی که جونشو برای الهه میداد به خاطرنشکستن دله یکی دیگه بهش بگه خداحافظ ابجی ابدی من....
من هنوزم ترانه هامو به یاد تو می خونم ....
هنوزم تو عشق منی....عشقی که تا نفس تو سینه پرپر میزنه زنده س
نگران من نباش مهربونم....
این الهه ی تنها یه روز کنار غزلهاش جون میده اونم بیصدا تا یه وقت صدای شکستنش آذارت نده
تو به عشقت رسیدی و این ارزوی منه...تو میخندی و من بیصدا اشک میریزم تا اسمون دلش نگیره و باروون تو رو یاد من بیاره...
شاهین !
همه فراموشم کردن...دیگه هیچکسو ندارم ...کسی نیست سر بزارم رو شونه شو زار زار گریه کنم
مگه گناه دلم چی بود شاهین ...
از خوبی هات کم گفته بودم ؟
چرادیگه تو خوابم نمیای ؟ یعنی رویای با تو بودن هم محاله ؟
دستامو بگیر... کمکم کن....
دارم تموم میشم
دلم گریه می خواد ..یه گریه ی بلند و طولانی
می دونم من چشمای رنگی ندارم...صورت قشنگی ندارم ولی به همون خدایی که تو رو بهم داد عاشق بودم میفهمی....عاشق !
میبینی به کجا رسیدم...
دیگه هیچکس برام نمونده
من به خاطرت از همه گذشتم تا تو رو بدست بیارم....
خدایا بهم بگو اخر راه کجاست...کجا به تو میرسم و الهه واسه همیشه از نفس میفته...
دیگه این زندگی رو نمی خوام خداجون ....
خداجون بغلم کن...
قول میدم کم گریه کنم . نمی ذارم شونه هات خیس اشک شه....
فقط کمکم کن....
خدا من منتظرتم میشنوی؟.....منتظر
سلام الهه جونم دلت خیلی پر فدات شم اینقده ناراحت نباش گلم چرا تنها ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تنهایی سهم منه هدیه جون...
انگار زمینم از من خسته شده ....
انگار همه ازم خسته شدن .............
باید برم
باید بم جایی که خودمو گم کنم
که یادم نیاد چی بهم گذشته
تا یادم نیاد چطورشکسته م هدیه...
شاهین رفت ولی زندگی رو سخت نگیر
کاش بشه...
زندگی من رفت
عشق زمینی تو ،ریشه در وجود خدا داره.
مثل خودت.
پس تنهایی رو فراموش کن که هردوشون از رگ گردنت به تو نزدیک ترن.
هم خدا، هم جزیی از وجودش ،که تو عاشقشی.
تو اسمشو میدونی.
پس خوشحال باش.آخه من 4 ساله عاشق کسیم که حتی اسمشو نمیدونم.حتی از وجود من خبر نداره.
دیدی؟پس باید خوشحال باشی.
کافیه خدا رو احساس کنی.
احساسش کن.
احساس
(بازم بهت سر میزنم. امیدوارم دفعه بعد خوشحال ببینمت)
کاش همه مث تو منو میفهمیدن غریبه
چقدر این روزا
همه جا ، بوی بی تو بودنو میده
این روزا عادت همه...رفتن و دل شکستنه....
درد تمومه عاشقا پای کسی نشستنه......
خواهش میکنم عزیز دلم..منم عاشق شعرهای فروغم..
آهنگی که گذاشتی خیلی قشنگه نازم و مثل خودت پر احساس..
دوستت دارم الهه..
دلم نمیخواد ناراحت ببینمت.
گاهی اوقات آدم خیلی دلش برای تنهایی خودش میگیره اما چه میشه کرد این غصه خوردنا هیچ چیزو درست نمیکنه فقط باید به خدا توکل کرد که کمکمون کنه..
منم گاهی انقدر پرمیشم که شبا تو گریه خوابم میبره.. اما بعدش باخودم میگم حتما قسمتم نبوده حتما بامن خوشبخت نمیشده که خدا ازم گرفتش..هیچی نمیتونم بگم جزاینکه آرزوی خوشبختی براش کنم..
توام دلتو آرو کن و براش دعاکن..
قدری صبور باش که این نیز بگذرد
این روزهای زردوغم انگیز بگذرد
آری بهار پشت زمین لانه کرده است
چیزی نمانده که پاییز بگذرد..
قبونت برم فاطمه ی من منم دوستت دارم عزیز دل شکسته م...
اره....دلم برای تنهایی خودم گرفته فاطمه...
جا موندم از دنیا...از خودم....ازهمه.....
الان اه هاست با گونه های خیس می خوابم
تو دلت پاکه برام دعا کن عزیزم
من براش دعا می کنم
دعا ی من همیشه برای اونو زهره هست....
زهره مث ابجی من می موند که اگه کفر نبود می پرستیدمش اما................
بازم دعا می کنم که لبخند نرود از لبانش هرگز!!!!!!!!
سلام نازنین الان رفتنش بهتر شد تا بعد میرفت به فال نیک بگیر خانم
هیچ کار خدا بی حکمت نیست............
هر ان چه تو خواهی نه آن میشود...هر آنچه خدا خواست همان میشود!!
میدونم هیچ کس و هیچ حرفی نمیتونه آرومت کنه
میدونم نمیتونی هیچ چیز رو فراموش کنی
منم الان مثل خودتم
و میدونم فقط خودمونیم که باید با شرایط کنار بیایم
من که نتونستم
شاید تو بتونی
امیدوارم بتونی!!
دلم تنگ است برای گریه کردن.....
کجاست مادر...کجاست گهواره ی من...............
سلام
کسایی که دم از رفتن می زنن....مطمئنا موندگارن
وگرنه اگه قرار باشه برن....جار نمی زنن...بی سر و صدا می رن
==============================
اگر خدا بخواهد در میون دو دستت چیزی شبیه به معجزه روشن می شود
==============================
همه آدما می تونن دوباره از نو....شروع کنن
دل بستن به خاص...آدمو از عام دور می کنه
یه شعر تقدیم به شما
«می خواهم دوباره از نو...نو شوم
و از شادی در دنیا سیراب
کاش تمام لحظه های دردم را،چندین سال پیش...
دور می ریختم
آری قلب من دنیای لبخند و ترانه را می خواهد...
آری صدایی مرا بسوی خویش می راند...
دوباره کر و کور و لال می شوم
آری این عشق مرا می خواند...
ملعون شوم گر به غیر تو عاشق باشم...
ویران شوم گر ویرانه ات را آباد نکنم...
به حبس محکوم باشم گر،قفسم نشکنم و به سوی تو پرواز نکنم
بی خدا شوم گر به کمالات تو نرسم
می توانم دوباره از تو...نو شوم
دوباره از نو می سرایم،ترانه های شادی را
کاش تو...از نو،نو شوی
آری تو از نو...نو می شوی و من از تو پر
تو از من،من می شوی و من از من تو مملو
کاش این سد شکسته شود
کاش این فاصله کمتر شود
کاش من به زیارت چشمان تو رهسپار غربت شوم
کاش این کاشهای من حقیقت شوند...
کاش این کاشها یه لحظه...کاش می شد برای من بود
آری با تو می خوانم شعر شادی گلها را...
شعر پایان شبها را...
با تو می دانم...زندگیم را...
از تو می خوانم وجودم را...
آری روزی هزار بار می میرمو به عشق تو سوگند می خورم...
که جز تو...تویی برایم نیست و جز من عاشق تویی نیست
پس بخوان مرا به کنار خویش
که بسوی تو می آیم.
مرا بخوان به دنیایی که تو در آن حق خدایی خداری
آری به سوی تو می آیم تا از تو...نو شوم»
مهرداد جان بابت شعر بسیار زیبایی که برام نوشتی واقعا خوشحالم کردی....
ممنونم
بازم بهم سر بزن و همسفر لحظه های پاییزی من باش!
سلام الهه جونم
کاملاً درکت میکنم می فهمم چی میکشی
ولی عزیزم من و تو چاره ای نداریم جز زندگی کردن
نذار غم و غصه تورو از پا بندازه
این روزها هم میگذره با غصه خوردن هم هیچ چیزی عوض نمیشه
قوی باش عزیزم قصه منو تو می دونی من هم روزی هزار بار آرزوی مرگ میکردم ولی هنوز زنده ام
مجبوریم که زندگی کنیم. تا خدا نخواد هیچ اتفاقی نمی افته تا زمانی که اون بخواد سرنوشتت عوض نمیشه
پس به خودش توکل کن
و امیدوار باش که روزهای بهتری از راه خواهد رسید
فقط سعی کن قوی باشی
دوستت دارم گلم
بیشتر مراقب قلب مهربونت باش
نگرانتم
سلام من به طو نا خوداگاه به وبلاگ شما برخوردم . میخواستم بدونم چرا دل تنگ میشه که به وبلاگ شما خوردم ....دل منم گرفته مثل شما....ولی خیلی امیددارم .... توکل ... صبر...اینا بدون عزیزم که حضور هیچ کس تو زندگی ما اتفاقی نیست در هر حضور راضی بنهان برای کمال ما نهفته شده بهتره اون رازا بیدا کنی وب خیلی خوبی داری /الا بذکرا.. تطمعن القلوب فراموش نکن / جز خدا هیج کس لیاقت عشق نداره
به منم سر بزن عزیزم
سلام
منم مثل توام
عاشق کسی شدم که وقتی عاشقش نبودم اومد و وقتی عاشقم کرد رفت . پنج ساله تنهام گذاشته و من توی این پنج سال هر قدر سعی کردم فراموشش کنم بیشتر عاشقش شدم . با وجود تمام عذاب هایی که بخاطرش کشیدم و با وجود همه تلخی ها دوستش دارم . با وجودی که اینقدر بی معرفت و بی وفاست ...
دست خودم نیست عاشقشم ...
سلام الهه جان
من نمی شناسمت ولی نوشته هات انقدر دردناک بود که منو واقعاناراحت کردواشکمودرآورد نمی خوام نصیحتت کنم چون واقعاازدست دادن عشق مثل ازدست دادن جون میمونه شایدبه مراتب بدتر من کاملادرکت میکنم .من تویه قرارعاشقانه تویه حادثه عشقم جلوچشمام پرپرشد.....یه مدت دیونه شده بودم دوبارخودکشی و و و
الان که سالهاست ازاون ماجرامیگذره ولی من هنوزمشکی پوش اون عشقم
عزیزم مثل اینکه ازنوشته هات چندماهی میگذره الان امیدوارم خیلی بهترشده باشی هرجاهستی به خداتوکل کن وانقدربی قرارنباش که به کمک زمان همه چیز کم رنگ میشه به این فکرکن که شاهینت زیراین آسمون آبی هرجاکه هست سلامته ودعاکن که شادباشه من چه دعایی می تونم بکنم که عشقم زیرخروارهاخاک جزیه سنگ سیاه برام ازش چیزی نمونده!!!
الهی بمیرم برات درکتون میکنم.... من سرچ کردم دلم گرفته وبلاگ شما اومد... اینقد گریه کردم برای خودمو خودت که نفسم در نمی یومد... خدا جواب همه ی کسایی که اینجوری اشک میارن تو چشمای ما رو انشاله زود بده و روزی رو ببینیم که برگردنو ما دیگه اونارو نخواییم ... انشاله خدا مارو یادش نرفته باشه... خدا بهت صبرو انرژی بده عزیز دلم...
خیلی نوشته هات قشنگه.... اما طاقت بیار
نمیدونم چی بگم.ولی با خوندن شعرا و متنات تمام خاطراتم زنده شد.زنده بود بدتر شد.منم یه دفتر دارم که جرات ندارم بازش کنم.
داغونم مثه تو مثه خیلیای دیگه.لعنت به این دنیا.
خیلی خستم خیلی....