چه قدر سخته بخوای بگی *دوستت دارم * ولی حرفت مثل یه بغض توی گلوت گیر کنه...
میگن حرفای ناگفته قلب آدمو میشکنه....
کاش میشد بگم....کاش می تونستم بگم که چه قدر دوستت دارم....
کاش می تونستم حرف دلمو مثل شعرهایی که برات میگم بزنم..
کاش...
خیلی وقت پیش یه داستان قشنگی رو خوندم که خیلی لطیف بود
این جا...تو این کلبه ی تنهایی م می نویسم شاید
حرف دلت باشه و .....
* داداشی*
وقتی سر کلاس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو ((داداشی)) صدا می کرد !
بهش خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه .
اما اون توجهی به این مساله نمی کرد .
آخر کلاس پیش من اومد و ازم خواست جزوه های جلسه ی پیش رو بهش بدم و من هم اینکارو کردم !بهم گفت:متشکرم !
می خوام بهش بگم...می خوام که بدونه ...من نمی خوام فقط یه داداشی باشم ....
من عاشقشم اما...من می ترسم بگم...خیلی!
تلفن زنگ زد. خودش بود. داشت گریه می کرد . دوستش قلبش رو شکسته بود.ازم خواست برم پیشش. نمی خواست تنها باشه . من هم این کارو کردم .
وقتی کنارش نشسته بودم تمام فکرم متوجه چشمای معصوم و پاکش بود .
آرزو می کردم عشقش متعلق به من باشه . بعد از 2ساعت دیدن فیلم و خوردن 3بسته چیپس خواست که بره بخوابه !
به من نگاه کرد و گفت :متشکرم !
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد . گفت :قرار به هم خورده و اون نمیاد .
منم با کسی قرارنداشتم . ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم .
ما با هم به جشن رفتیم .
جشن به پایان رسید . من پشت سراونکناردر خروجی ایستاده بودم .
تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و نگاه براق و معصومش بود .
ارزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه ....
اما می دونستم که اون اینجوری فکر نمیکنه ...
بهم نگاه کر و گفت:متشکرم شب خیلی خوبی داشتم !
یک روز گذشت...یک هفته...یکسال ...
قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی رسید
من به اون نگاه می کردم که درست مث یه فرشته روی صحنه رفته بود تا مدرکشو بگیره .
می خواستم که عشقش مال من باشه اما اون توجهی به این موضوع نمیکرد و من اینو می دونستم !
قبل از اینکه بره خونه با همون لباس و کلاه فارغالتحصیلی به سمت من اومد و با وقار خاص و خیلی ارووم گفت :تو بهترین داداشی دنیا هستی متشکرم !
می خوام که بهش بگم...می خوام که بدونه اما...میترسم ...
کاش بدونه که نمی خوام براش فقط یه داداشی باشم !
نشستم روی صندلی..صندلی ساقدوش!
حالا اون دختر دار ه ازدواج می کنه....
من دیدم که بله رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد !
با مرد دیگه ای ازدواج کرد ...
من می خواستم که عشقش متعلق به من باشه اما....
قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت: تو اومدی ؟ متشکرم !
سالهای خیلی زیادی گذشت
به تابوتی نگاه می کنم که دختری که من و داداشی خودش می دونست توش خوابیده...
فقط دوستای دوران تحصیلش دور تابوت هستن .
یکی از دوستاش داره دفتر خاطرات اون دخترو می خونه . خاطراتی که در دوران دانشجویی نوشته بود...
نوشته ها اینا بودن :
**تمام توجه م به اون بود...ارزو می کردم که عشقش برای من باشه ...
اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من این موضوع رو می دونستم !
من می خواستم بهش بگم...
می خواستم بدونه که نمی خوام برام فقط یه داداشی باشه...
من عاشقشم ...
کاش جرات گفتن و دادشتم...
کاش می دونست نمی خوام فقط یه داداشی باشه اما اون هیچ وقت نفهمید !
همیشه آرزو داشتم که بگه دوستم داره...
کاش بدونه برام فقط یه داداشی نیست... کاش**
واین پایان عشق آن دو شد...
سکوت چیست جز حرفهای ناگفته من و تو....
چرا ما آدما نمی تونیم حرف دلمونو بزنیم؟؟؟؟ انقدر صبر می کنیم تا دیگه کار از کار بگذره؟؟؟؟؟
چون میترسیم عشقمون یه طرفه باشه و...از دستش بدیم...
salam
mamnon ke pisham omadi
vaghean dastan ee zibayi bod
linket mikonam
age khasty man o ba onvan ee web am link kon
mishe bishtar khodeto morefi koni behem ?plz
سلام دانیال عزیز
خوشحال شدم اومدی
دقیق متوجه نشدم چی بلینکمت ؟؟
دوست داری چی از من بدونی تا بهت بگم ؟؟
بازم بیا پیشم.
برای آپ جدیدت خبرم کن حتما !
سلام الهه جوووووووووووونم خوبی بالاخره دعوتمون کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اوا غوغا جونم این چه حرفیه اینجا متعلق به خودته عزیز دلم....
بازم بیا پیشمخوشحالم می کنی دوست جونی من...دوستت دارم !
دل من تـنها بـود ،
دل من هرزه نـبـود ...
دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا
به کجا ؟!
معـلـوم است ، به در خانه تو !
دل من عادت داشـت ،
که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری
که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...
دل من ساکن دیوار و دری ،
که تو هر روز از آن می گـذری .
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه یک باغـچه بـود
که تو هر روز به آن می نگری
راستی ، دل من را دیـدی ...؟!!
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود الهه
تبریک میگم بهت وبلاگهت خیلی ماهه-البته یه بارم توو وبلاگ فاطیما جون بهت تبریک گفته بودم
دوستت دارم همیشه شبز باشی
دلتنگی خیلی خسته ام کرده خیلی حتی یکم بیشتر از خیلی
salam
ba esme "elahe" linket kardam
ba har chi dos dari link am kon
vvaaaaaaaaaaaayyyyyyyyyyyyy
mer30000000
kheyli in kalame ro doss daram (hamoni ke linkidi)
mamnoooooooooooooooon
kheyli khosh hal shodam
BBBBBo0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0oSSSSSSSSSSSSSSSS
وای منم از این همه ذوقی که کردی ذوق کردم
.
خوشحالم از اینکه خوشحال شدی داداش گل من!
از حضورت ممنونم !
*من اینجا بس دلم تنگ است....*
لینکت کردم عزیزم...
سلام آبجی الهه
خوبی؟
ممنون یاد ما هم هستی
اومدم وبلاگتا دیدم عالی بود آبجی ، کارت بیسته
چاکرتم
سلام مسعود عزیزم
مرسی به خاطر حضورت داداشی من
بی نهایت زیبا بود
اگر کسی را دوست داری به او بگو ، زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته می مانند می شکنند. (جرج آلن)
شاد باشی گلم
واقعا حرفای ناگفته قلب آدم رو میشکنه...
راستی اسمت هم مثل وحت خیلی زیباست دریا جون....
salam
chetori?
سلام داداش جونی....
خوبی ؟
ببخشید دیر جواب دادما.....
سلام الهه ابجی کوچیکه عزیزم
خیلی خوب نوشتی
وااای ایرج تو اومدی ؟
دلم برات یه عالمه تنگ شده بود...
چه خوبه که تو اومدی...
خیلی دلم تنگ شده بود
خیلی
خیلی
خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی